در خط نفت شهر در ارتفاعات مشرف به نفت خانهي عراق، مستقر بوديم و من بهعنوان فرمانده دستهي يكي از گردانهاي قدس شهيد رجايي انجام وظيفه ميكردم. درمدت پدافندي، مهمات سهميهبندي بود. مثلا روزي 20 فشنگ ژـ3 و دو گلولهي خمپارهي 60 داشتيم و فشنگ تير بار ژـ3 هم كمي از وضعيت بهتري برخوردار بود و روزي 3 عدد گلوله آرپي جي جنگي هم به ما ميدادند. براي اينكه از اين مهمات بهتر بهرهبرداري كنيم و يك گردنهي استراتژيك را حفظ كنيم، كمتر تير اندازي ميكرديم. همين صرفه جويي باعث شده بود كه زاغهي مهمات ما، هميشه پر باشد و براي اينكه دشمن پي به محدود بودن مهمات و سلاحهاي ما نبرد، فشنگهاي رسام تير بار را از نوار در ميآورديم و درخشاب ژـ3 قرار ميداديم و دواسلحهي ژـ3 را جفتي وكنار هم، روي تخته ثابت كرده بوديم و دو اسلحهي ديگر نيز از پائين بهصورت 4لول ضدهوايي در آورده و ماشهها را نيز بههم متصل كرده و شليك ميكرديم. 4 گلوله رسام همزمان شليك ميشد و عراقيها را به تعجب وا داشته بود كه بارها تيمهاي گشتي، جهت شناسايي اين سلاح اعزام كردند و موفق نميشدند. هر روز سپيده دم با 106، بهجان آن سنگري كه از آن اين سلاح شليك ميشد، افتا ده، بارها با گلولههاي تانك سنگرهاي ايزايي ما را كه شبانه درست ميكرديم مي زدند و آتش اين سلاح خاموش نميشد. كار با اين سلاح ابتكاري براي بچهها، سرگرمي جالبي شده بود.
بهاباد ـ حسين نيك خواه
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر