۱۳۸۹ مهر ۹, جمعه

تنگه جزغاله



قبلاً به‌جبهه رفته بودم ولي معني آتش تهيه را نمي‌دانستم‌. تا اينكه ازطرف فرماندهي،گردان ما مأمور شد تاهرچه سريع‌تر درخط اول تنگه چزابه كه به‌تنگه جزغاله معروف شده بود، مستقر شود‌. فاصله ما با عراقي‌ها در اين خط در بعضي نقاط به 150 مترمي‌رسيد، به طوري كه در شب صداي آنها را مي‌شنيديم و در روز هم درلب خاكريز با چوب، كلاه خود را بالا مي‌برديم تا عراقي‌ها تمرين تيراندازي كنند‌. شب ولادت حضرت عليu بود و بچه‌ها تكبير و صلوات مي‌فرستادند و فضاي با صفاي جبهه را شور وشعفي خاص بخشيده بودند. يكي از بچه‌ها گفت‌: « دوستاني كه علاقه‌اي به آتش تهيه دشمن ندارند، ديگر شعار ندهند.‌ ولي مگرمي‌شد در اينطور موقعيت‌ها، بچه‌ها را ساكت كرد‌؟ و اصلاً كسي ترس و وحشت نداشت‌. به هرحال چشمتان روز بد نبيند! پاسي از شب كه گذشت كل فضاي جبهه را ـ به خصوص در خط اول ـ آتش خمپاره،  دود، بوي گوگرد، خاك وصداي وحشتناك سلاح‌هاي مختلف، فراگرفت، به‌طوري‌كه موقع تنفس، فقط بوي خاك و باروت، استشمام مي‌شد‌. در اين لحظه من و يكي از همسنگران كه در لب خاكريز مشغول تيراندازي و پرتاب نارنجك بوديم‌، پس از مدتي از آتش تهيه دشمن و تير اندازي ممتد، خسته شده بوديم و از طرفي به‌خاطر فاصله كم با دشمن نمي‌شد، حتي براي يك لحظه سنگرهاي لب خاكريز را ترك نمود‌. يكي از بسيجيان مشهدي آمد و به ما گفت‌: «چند لحظه‌اي براي استراحت به سنگر پائين كه مطمئن‌تر است، برويد‌. من جاي شما هستم» و ما هم راهي آن سنگر شديم. محكم بودن آن سنگر مقداري آرامش خاطر را به ما بازگرداند و خيلي بيشتر از حد معمول مانديم‌. در همين حين كه ما ماندن درسنگر را ترجيح داده بوديم، آن بسيجي مخلص مشهدي، به‌داخل دويد و گفت: « من به شما محبت كردم، اما اينجا؛ وجب به وجب خاكش با قطره‌اي ازخون شهيد عجين شده و اين ترس و دلهره، خيانت به خون شهدا است‌. برخيزيد؛ سنگرهاي تخريب شده‌ي لب خاكريز را ترميم كنيد و لحظه‌اي از تير اندازي غافل نشويد كه در صورت روشن شدن هوا، موضع تيربارها وسنگرهاي تدافعي مهم، شناسايي و با نيروهاي داخلش به‌هوا خواهند رفت‌. برخيزيد و دلتان را به اين الوارها خوش نكنيد‌. حافظ ما خداست‌». صحبت‌هاي اين بسيجي شجاع و مخلص مانند پتكي بود كه برسرِ ما فرود آمد و حرف‌هاي اين عزيز، آن‌چنان ما را متحول ساخت كه تا صبح به‌سنگر استراحت باز نگشتيم و تمام سنگرهاي تخريب شده را ترميم كرديم. در آن شب و با اين حجم آتش تهيه دشمن كه معمولاً براي عمليات  بايد صورت مي‌گرفت، فقط يكي از دوستانمان را از دست داديم كه در حقيقت به فرموده شهيد بهشتي؛ « بهتر است بگوئيم بدست آورديم چون شهيد پايدار است و زنده است و نزد خدا روزي مي‌خورد»‌.
يزد ـ  سعيد ملكوتيان

کتاب مسافـر ملكـوت

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر